معنی متخصص فنی

حل جدول

متخصص فنی

تکنیسین


متخصص

کاردان، کارشناس

فارسی به عربی

ترکی به فارسی

فنی

فنی

لغت نامه دهخدا

متخصص

متخصص. [م ُ ت َ خ َص ْ ص ِ] (ع ص) خاص گردیده. (آنندراج). تخصیص شده و برای خود قبول کرده شده و مخصوص گشته. (ناظم الاطباء): بنده ٔ مخلص و خادم متخصص احمد بن عمر بن علی النظامی العروضی السمرقندی. (چهارمقاله). داعی مخلص و هواخواه متخصص در وصف بهار این قصیده ٔ آبدار گفت. (راحهالصدور). || خصوصیت دارنده. (غیاث). || علامت مخصوص نهاده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). || شخصی که در شغلی یا فنی تخصص و کاردانی به کمال دارد: متخصص در امراض داخلی است. و رجوع به تخصص شود.


فنی

فنی. [ف َن ْ نی] (ص نسبی) منسوب به فن. آنچه مربوط به فن و صنعت و هنرباشد: کارگاه فنی. دانشکده ٔ فنی. || کسی که کارهای هنری و صنعتی کند: کارگر فنی. مدیر فنی.

فنی. [ف َ] (ع اِمص) ممال فنا. (یادداشت مؤلف):
ز بیم باد سموم و بلای ریگ روان
روان شخص همی کرد آرزوی فنی.
ادیب صابر.

فنی. [ف ُ نی ی] (ع اِ) ج ِ فناء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فِناء شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

فنی

فندی هنری (صفت) منسوب و مربوط به فن: اداره آموزش و فنی و روستایی، کسی که بامور فنی مشغول است.

فرهنگ عمید

فنی

مربوط به فن،
دارای تخصص دربارۀ فن خاصی،
براساس فن و تخصص خاص،
متخصص در تکنیک و صنعت،


متخصص

کسی که در کاری به‌خصوص مهارت و بصیرت دارد،
(پزشکی) پزشکی که در رشته‌ای خاص تخصص یافته است،
(صفت) مختص، مخصوص،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

متخصص

کارآزموده

کلمات بیگانه به فارسی

متخصص

کارآزموده

مترادف و متضاد زبان فارسی

متخصص

صفت خبره، کاردان، کارشناس، ماهر،
(متضاد) غیرمتخصص

فارسی به ایتالیایی

متخصص

specialista

معادل ابجد

متخصص فنی

1360

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری